ماه مبارک رمضان در لفور
ماه مبارک رمضان بر مهمانان خدا مبارک باد
ماه رمضان در لفور به مفهوم واقعی ماه ضيافت الله بود و همه با شادی و خوشحالی از آن استقبال می کردند. از اواسط ماه شعبان مردم منتظر ماه مبارك رمضان بودند. گويا همگي ضيافتي را وعده داشتند. ماه مبارک رمضان رنگ و بو و شور و نشاط خاص خود را داشت.لحظه زیبای اذان مغرب و مناجات سحری یا همان سحر خونی سفره هاي مهرباني مردمي مهربان و صميمي وصف ناپذیر است. سماورها که در طول سال همیشه روشن بودند.در ماه مبارک رمضان فقط غروبها سماورها روشن مي شدند. سماور بايد حتما سر سفره آورده مي شد و بخار از آن متصاعد می شد. سفره رمضان بسيار ساده بود نان و فرني و خرما و البته كه آش ماست يا آش دوغ كه جزء لاينفك سفره افطاري بود. ماه رمضان ماه قرآن بود. هر كسي اهتمام داشت كه روزانه يك تا دو جزء از قرآن را حتما بخواند و حداقل تا پايان ماه مبارک رمضان يك یا دو ختم كامل قرآن داشته باشد و ثواب آن را به روح مومنین و اموات دور و نزدیک خود تقدیم می نمود. بعد از افطار نوبت گوش فرادادن به دعای افتتاح در منزل ملای محل یا یکی از اهالی بود. اگر چه بر گزاری این مراسم جلاء و زيبايي مساجد را نداشتند اما پر ميشدند از مردمي كه به عشق گوش دادن به دعا در مجالس حاضر می شدند. و سپس نوبت بیان احکام و مساله گويي و مسئله پرسی و قرائت قرآن بود. وچقدر زيبا بود بحث پيش كشيدن و سعي در تلفظ آیات سوره حمد ذکر ولاالضّّالين و خنده هاي فرو خورده حاضرین که به پيشاني عرق كرده شخص در حال پاسخگویی به سؤالات ملای مجلس، اشاره مي كردند. شبها ی دعا و احیا شبهاي بچه ها بود. بچه ها در حین دعا و یا پس از برگزاري مراسم دعا یا احیا زیر نور ماه جمع مي شدند و با انواع بازيها در دل شب سرگرم می شدند. نور اميد در چهره بچه ها موج ميزد وخنده وشادي وفریادهاي از سر شوق فضا را مي آكند. غمي نبود. مزرعه اي و داسي واسبي و... چرخ مي چرخيد و قناعت آدمها دلها را روشن نگه ميداشت.سحر ها مردم یا با بانگ خوش سحر خوانی ملای محل و یا یکی از اهالی خوش صدا و خوش ذوق از خواب بیدار مي شدند. اگر بازهم خواب می ماندند. با صداي همسايه اي مهربان که از ترس خواب ماندن همسايه مؤمن تا پشت حیاط پرچین همسایه می آمدند و او را با مهربانی از پشت پرچین حیاطش صدا می زدند، بیدار می شدند. بچه كوچك های ساده دل كه بهنگام سحر بيدار نمي شدند و روزه تكليفشان نبود. روزها از سحري سئوال می کردند. و پاسخ سرکاری می شنیدند. بچه ها فقط می دانستند که سحری چیزی است که خورده می شود و لی از شکل و طعم و مزه و نوع آن هیچ ذهنیتی نداشتند و آن را از غذای شام و ناهار و صبحانه متفاوت می دانستند. نقل است که بچه ای به تصادف و بر اثر سروصدای اهل منزل به هنگام سحر بیدار شد و از سر کنجکاوی خود بابت طعام سحری، باعجله به سمت آشپزخانه و قابلمه رفت و در قابلمه را باز کرد و پس از مشاهده محتویات آن با آه سردی گفت که این که همان شام است! پس سحری کجاست!؟ بچه ها همواره شب را در آرزوي شرکت در مراسم سحری به صبح می رساندند و همینطور با دلخوری از پدر و مادر که چرا آنها را بیدار نکردند.مردم حداقل يك تا دو ساعت قبل از اذان بيدار مي شدند. و اهتمام داشتند به نشستن سر سفره و از سر فرصت چاي آشاميدن و سپس سحري و نماز و خواب مختصر که دوباره با روشن شدن هوا کار و تلاش روزمره خود را با زبان روزه آغاز می کرند. ماه رمضان در لفور به مفهوم واقعی ماه ضيافت الله بود و همه با شادی از آن استقبال و با آه و افسوس بدرقه اش می نمودند و به انتظار آن تا سال بعد می نشستند. همه اهالی با خوشحالی، سحري و افطاري و یا هرچه که در طبق اخلاصشان داشتند. حتی آش دوغ در خانه همسایه و فامیل، توزیع می کردند. چه زيبا بود روز عيد فطر، صبح عيد مردم با لباسهاي تمييز ديده بوسي كنان به زيارت اهل قبور و توزیع مبالغ فطریه بین نیازمندان مشغول می شدند.مرسوم بود صبح روز عید فطر قبل از افطار مبلغ فطریه را جدا می کردند و سر سفره دست به دست به دست به پدرخانواده می ساندند. از مبلغ فطریه سهم هریک از نیازمندانی که باید آن را دریافت می نمودند مشخص بود.
ماه مبارک رمضان واقعا ماه شادي بود. سر سفره افطاري برکت و شادی در فضاي خانه ها و محله ها موج ميزد.سهم بچه ها هم در این شادی ها بسیار زیاد بود.
اما نکته ای که ذکر ان در اینجا خالی از لطف نیست نحوه تعیین اوقات اذان صبح، ظهر و مغرب و نیز تعیین وقت سحر بود. در روزگاری که هنوز ساعت اختراع نشده بود و یا اینکه استفاده از آن فراگیر و مرسوم نبود. وقت اذان مغرب زمانی بود که هوا به اندازه ای تاریک می شد که دیگر از فاصله ده قدمی تشخیص یک انسان یا هر جنبنده دیگر میسر نبود و یا بادشواری همراه بود. وقت سحر از هنگام شروع خروس خوان دوم (معمولا خروس ها سه نوبت در شب آواز می خوانند یک در ساعت میانی شب حدود ساعت ۱۲ و دیگری ساعتی مانده به اذان صبح و سوم وقت اذان صبح)می شد و تا خروس خوان سوم ادامه داشت. وقت اذان صبح وقت خروس خوان سوم بود که دقیقا همزمان با وقت اذان صبح است. برای وقت اذان صبح روش های دیگری مثل استفاده از ستاره صبح روجا ونظیر آن وجود داشت که بعدا راجع به آنها صحبت خواهد شد.




